- قرعه افکندن
- فال زدن، قرعه زدن
معنی قرعه افکندن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پشک افکندن
قرعه انداختن: ای چشم خجسته فال می بال که غم از اشک بنام چشم ما قرعه فکند. (ظهوری)
بی خود گشتن خرقه را از دوش انداختن و بخشیدن آن، جامه بخشیدن، از هستی دست کشیدن مرجد گردیدن از خودی بیرون آمدن
اصابت کردن قرعه برای تعیین نصیب کسی: بار غم او غرض بهر کس نمودند عاجز شد و این قرعه بنام بشر افتاد (منسوب به حافظ)
خرقه از تن به در کردن در هنگام سماع بر اثر غلبۀ وجد، کنایه از جدا شدن از تعلقات دنیوی، خرقه انداختن
ایجاد گره کردن، مشکل کردن امری را سخت کردن کاری را یا گره افکندن بر دل. غمگین ساختن